زمزمه های نورانی مردان بارانی

 السلام علیک یا رقیه بنت الحسین

سلام و عرض تسلیت شب شهادت عزیز دردانه ی امام حسین ع حضرت رقیه س دختر حضرت باران به شما دوستان وبزرگواران که همیشه بما لطف دارید و همچنین به اعضای محترم و بزرگوار گروه تواشیح سیرت النبی.

کلا امام حسین ع حضرت عشق ع همه چیزش خاص بوده چون بنده ی ناب و بارانی خدا بوده و در میان همه روابطشون هم خاص بوده ماجرای عشق خواهرو برادری حضرت زینب و اقا اباعبدالله که تو دنیا پیدا نمیشه و بعدشم که ماجرای عشق دختر بزرگوارشون حضرت رقیه س به امام حسین ع ، اینم یه نمونه ی خاص بوده. کلا دخترا بابایی هستن اگه دختر باشید این رابطه رو دیدید تا باباتون مریض بشه نمیدونید چیکار کنید شبا خوابتون نمیبره و خدا خدا میکنید تا خوب بشه یا اگه خودتون مریض بشید و باباتون بیاد وبگه:دختر گلم چش شده ،خودتونو بیشتر لوس میکنید تا نازتونو بکشه یا اگه بابا باشید جونتون برای دخترتون میره با نقاشیاش ذوق میکنید و همیشه هواشو دارید و نازشو میکشید.(قاصدک قصه ما، به غیر این وبلاگ که دو تا شخصیت داستانی قاصدک و باران رو دارن وگاهی تو نوشته هام از اونا یاد میکنم داستان اصلی رو دارم مینویسم و هروقت تموم شد کتابم به صورت pdf میزارم وب تا بخونید، اینروزا باباش مریض بود و برده بود دکتر،قاصدک اونروز که برای داروهای باباش رفت داروخونه هر چی کیف پولشو گشت پول پیدا نکرد و گفت اقا ممنون دارو نمیخام و فرد فروشنده دارو بهش خندید و مسخره کرد که پول نداره و اونو باباش راه افتادن و برگشتن خونه، قاصدک قصه ی ما اونروز بخاطر سرافکنده شدن باباش ناراحت شد اخه میدونید که مردها غرورشون بشکنه بد میشه خدا نکنه که مردی ایطور بشه....دیگه بسه منتظر بمونید تا قصه ی اصلی رو تو کتاب بخونید این توضیحاتو دادم چون تو نظرات خیلی از دوستان نوشته بودن وکنجکاو بودن که این شخصیتا چطوری و کی ان...) .... حالا اینارو کنار هم بزارید و ببینید که اگه بابای این قصه امام حسین ع باشه و دخترم که حضرت رقیه س باشه ببین چی میشه.امشب دل قاصدک قصه ی ما خیلی گرفته است بیایید امشب همه دست به دامان این دختر امام حسین بشیم ، اون مسافر کوچولویی که جاموند، اون مسافر کوچولویی که عاشق بود اونم عاشق حضرت باران ، اون مسافر کوچولویی که همراهاشو رها کرد تا از عشقش جا نمونه .برام سخته نوشتن و حال دلم بارونیه .یعنی میشه حضرت باران امشب به حق دختر سه ساله اش به ما یه نیگاهی کنه دل مارم دریابه. بیایید از دخترش بخاهیم که واسطه شه آخه باباها حرف دخترشونو زمین نمیندازن. یا دختر حضرت عشق خودت برامون واسطه شو تا بابای نازنینت یه گوشه ی چشمی بهمون بکنه بخدا دیگه کم آوردیم دیگه طاقت نداریم....یا حسین ع 38

بابا مرا “خولی” به قصدکُشت میزد/
این “حرمله” برصورتم با مُشت میزد/
یک بار بین دو حرامی گیر کردم… /
“زجر” از جلو میزد “سنان” از پُشت میزد…
( از بس لگد زد “شمر” پهلویم شکسته…
از ضرب سنگین کنج ابرویم شکسته)
از دست سنگین دستها دستم کبود است/
مُشت عدو سنگین تر از ضرب عمود است/
بابا اگر کرده وَرَم زیرِ دو چشمم/
این یادگارِ مَردُم آل یهود است/
( بابا هر آنکس که رسید از رَه مرا زد…
از پشت من را یک یهودی بی هوا زد 

دست کوچک میکند مشکل گشایی بارها
میشود با جلوه اش آسانترین دشوارها

این عروسک های بالای ضریحش میزنند
خط بطلان بر تمام شبهه و انکارها..

گفته اند اصلا نبوده دختری با این صفات
کیست پس آنکه دهد صحت به این بیمارها..

خواب ابراهیم و خواب دخترش کافی نبود؟
هرکسی را نیست فیض درک این اسرارها

مرجع تقلیدها پابوسی اش را میکنند
مینویسند از کراماتش همه اعصارها..

گرچه صحنش کوچک است اما بهشت اعظم است
طعنه بر ملک سلیمان دارد و دربارها

گرد و خاک چادرش کار مسیحا میکند
وقف او کردند دل را تا ابد دلدارها..

مرقدش نزدیک بازارست یعنی برده اند
دختر ارباب مارا کوبه کو بازارها..

ناگهان لب باز کرد و شکوه را آغاز کرد
وای بابا از یتیمی وای از انظارها..

آنقدر زخم است پایم که ز پا افتاده ام
زحمتم افتاده دیگر گردن دیوارها

راستی دیدی چگونه خیمه را آتش زدند؟
راستی دیدی که افتادم ز ناقه بارها؟

پهلویم افتاد دست قنفذ شام و شکست
نیست اینجا ضربه ی پا کمتر از مسمارها..  

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: